سفره دلت

متن مرتبط با «شوالیه ی ناموجود» در سایت سفره دلت نوشته شده است

عنوان اولین مطلب آزمایشی من

  • این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد. مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار! اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با , ...ادامه مطلب

  • عنوان دومین مطلب آزمایشی من

  • این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد. زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون , ...ادامه مطلب

  • خودت اسمشو چی میذاری؟

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • گزارشی از همایش نخبگان!!

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید ,گزارشی از همایش,گزارشی از یک همایش ...ادامه مطلب

  • بیا و بگذر!

  • روی «حقِ مان» خط کشید و گفت بگذر!  مگر خط عابر پیاده گیر آورده ای؟!,بیا و بگذر مهرزاد قربانی,بیا بگذر ببخش خوبم گناهم را,بیا بگذر از این تصمیم,بیا بگذریم از راههای بی نقشه ...ادامه مطلب

  • شیر مادر جانشین ندارد!

  • بهزیستی نوشته بود: شیر مادر، مهر مادر، جانشین ندارد. شیر مادر نخورده، مهر مادر پرداخت شد پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم! اکبر اکسیر,شير مادر مهر مادر جانشين ندارد ...ادامه مطلب

  • دیالوگ نویسی

  • از تمرین های کارگاه نویسندگی دوره! من و تلفن - تلفن جان، میشه یه لطفی بکنی و یه خبر از یار بیاری؟ + می بینم که محتاج من شدی الان. یادت که نرفته دل از باد صبا می بردی که از دلت، که لای گیسوی پریشون یار گیر کرده بود، برات خبر بیاره؟ - یادم که نرفته... اما دوره سعدی و حافظ دیگه گذشته! باد صبا توی این تهران از خدا بی خبر از کجا بیارم آخه من؟ + این یه دفعه باشه. اما دیگه مزاحمم نشیا! آفرین بچه خوب! حالا شماره ش چنده؟ - نمی دونم. شماره نمیده که بار پدر سوخته! این همه تکنولوژی و پیشرفت به چه دردی میخوره وقتی هنوز نمی تونی زنگ بزنی 118، بپرسی شماره یار چنده؟! ,دیالوگ نویسی,دیالوگ نویسی در داستان,دیالوگ نویسی در داستان کوتاه,دیالوگ نویسی در فیلمنامه,دیالوگ نویسی در نمایشنامه,دیالوگ نویسی فیلمنامه,ديالوگ نويسي,آموزش دیالوگ نویسی,کتاب دیالوگ نویسی,اصول دیالوگ نویسی ...ادامه مطلب

  • شوالیه ناموجود

  • اگر یک نفر وجود داشته باشد که باید به حالش دل سوزاند، عاشقی ست که هرگز طعم بوسه های معشوقه را نچشیده و به خاطر آن آه میکشد. هزاران بار غم انگیزتر از او، آن عاشق بینوایی ست که فقط لحظاتی چند طعم این بوسه ها را چشیده و بعد برای همیشه از آن محروم مانده است. شوالیه ناموجود ایتالو کالوینو,شوالیه ناموجود,شواليه ناموجود,شوالیه ناموجود دانلود,کتاب شوالیه ناموجود,شوالیه ی ناموجود,دانلود کتاب شوالیه ناموجود,خلاصه داستان شوالیه ناموجود,شوالیه های ناموجود,نقد کتاب شوالیه ناموجود ...ادامه مطلب

  • آنتایتلد

  • هر آدم جدیدی که وارد زندگیمون میشه بخشی از وجود ما رو متعلق به خودش می کنه. به اندازه ی تمام ثانیه هایی که بهش فکر می کنیم اجازه می دیم مهم شه تو زندگیمون. با رفتنشون اون تیکه سوخته و رها میشه. جا می مونه. می خواد که برگرده پیش اون آدمه و میشه دشمن خودمون. خودمونو تیکه تیکه نکنیم در گذر زمان. که به قول یکی یه تیکه مون در حدی از خودمون متنفر باشه که بخواد زندگیمونو به گند بکشه. از در به دری همین!, ...ادامه مطلب

  • برای ۲۹ ـی ها...

  • برسد به دست هم دوره ای ها ۲۹ امین ها... تلفات دادیم.  کم نه. برای رسیدن به اون نقطه ای که دو ماه پیش توش بودیم هزینه کردیم. از جون و عمر و وقتمون زدیم.  دو ماه پیش همه خوش حال بودیم. پس چی شد توی این دو ماه؟  فکر میکنید اگه همه طلا میشدیم حال ها خوب بود؟ من فکر نمیکنم. چون حتی خیلی از اون هایی هم که مدال طلایی رو بردن خونه، داغونن. پشیمون حتی از انتخاب هاشون.  ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • به تو که نگاه میکنم ۱

  • به تو که نگاه می کنم از شدت خشم به خودم میپیچم. نه از تو، از خودم! آدم از کسی که نیست، انتظاری هم ندارد!  از خودم می ترسم. که نمیتوانم احمقانه ترین اشتباهات زندگی ام را فراموش کنم. و احمقانه ترینشان که تو باشی! از خودم ناراحت می شوم. که بدون بودنت هنوز هستم.  بر بی فکری ام لعنت می فرستم که حداقل - مثل فیلم ها - عکسی از تو را قاب نکردم تا کنار آینه جا بدهم.  اما هنوز هم قبل از خواب، آخرین چیزی که میبینم چشم هایت است. به آن ﻫا که نگاه می کنم، متنفرانه می پرستمت...,به تو که فکر میکنم,به تو که فکر میکنم قلبم میلرزه,به تو که زیبایی,به تو که نگاه میکنم,به تو که راحتی بی من,به تو که میرسم مکث میکنم,به تو که زیبایی نماشا,به تو که فکر میکنم ثانیه هام,به تو که فکر میکنم شهیار قنبری,به تو که زیبایی اپارات ...ادامه مطلب

  • چرخش پنکه در میان سرم

  • چشم هایش به سقف خیره بود‌. پنکه سقفی، غیژ غیژ می چرخید. لحظه ای از خودش پرسید اگر روی سرش بیفتد به چند قسمت مساوی و نامساوی تقسیم می شود؟ تصمیم گرفت امتحان کند!, ...ادامه مطلب

  • ایمان

  • برای تو که در بندی... «ایمان بیاورید به آعاز فصل سرد!» وقتی که برگ های خشک فرو ریختند و نیامدی. سال هاست... سال هایی که تعدادش از انگشتان یک دست، خیلی وقتست که گذشتست.  وقتی که ضربه های تعزیری پیاپی بر پیکرت فرود آمد، وقتی که برای چرکاب زخم هایت حتی پانسمانی فراهم نکردند، وقتی که گوشه سلول در تنهاییت کز کردی، وقتی مشت های بازجو اول میز را و بعد صورتت را لمس می کرد، کدام وقت به دادت رسیدم؟ من ملتی هستم که حسین را در کوفه جا گذاشت و امروز میخوانم «ما اهل کوفه نیستیم...» راستش را بگو. تو کدام وقت ایمان آوردی، دیگر پشت دری که باز می شود، من نیستم؟,ایمان غلامی,ایمان,ایمان مبعلی,ایمان نو لاو,ایمان استار,ایمان پهلوی,ایمان اشراقی,ایمان سرورپور,ایمان سیاهپوشان,ایمان فلاح ...ادامه مطلب

  • سهم من از عید تو

  • هر عید دست که در قرآن پدربزرگ می برم خدا خدا می کنم تو آن جا پنهان شده باشی...,سهم من از زندگی,سهم من از بورس,سهم من,سهم من از تو,سهم من از زندگی رمان,سهم من رمان,سهم من از زن بودن رمان,سهم من از زندگي رمان,سهم من از زندگی دانلود رمان,رمان سهم من اززندگی ...ادامه مطلب

  • چه غم انگیز ترین

  • چه غم انگیز‌ترین شهر است تهران وقتی که عادت کرده باشی به شلوغی و پشتت خالی شده باشد. مثلِ ترمزِ ناگهانیِ مترو ,چه غم انگیز است,چه سرنوشت غم انگیزی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها